سلام


ماجرا از اونجایی که شروع شد که شب یلدا خونه پدرخانومم بودیم و یهو حنانه خانوم از آشپزخونه دوید بیرون و اومد سمت من که رو مبل نشسته بودم و سرم تو گوشی بود :) و گفت:

-باااااباااا! آدم دستاشو اینجوری اینجوری کنه بده؟! (شروع کرد به ت دادن و چرخوندن دستاش شبیه تصویر!)



+چطور مگه بابا؟!

-همینجوریییییییی! ینی میگم که اگه آدم شادی کنه بده؟!

+چی شده مگه بابا؟! (در حال تشخیص اینکه چی باعث شده بچه ذهنش درگیر این بشه!)

-هِچّی! فقط میخواستم بدونم اگه آدم دستاشو اینجوری اینجوری کنه و شادی کنه شما ناراحت میشی؟!

+اگه بخوای ورزش کنی یا بازی کنی نه!

-آخههههههههه خاله فلانی میگه بیا با این آهنگه که میگه دیییووووونه (بهنام بانی منظورشه) برقص شادی کنیم. منم بهش گفتم بابام دوس نداره رقصیدن! میگه این شادی کردنه! عیبی نداره.


بغلش کردم بوسش کردم گفتم میای با هم یه مسابقه بدیم؟

برق زد چشاش.


گفتم برو کیف بابارو بیار دو تا برگه در بیاریم ازون قورباغه کاغذیا درست کنیم با هم مسابقه بدیم.

حرفم تموم نشده مثه میگ میگ رفت.



دو دقیقه بعد 8 تا بچه تو صف نشسته بودن و عمو عمو میکردن که براشون قورباغه درست کنم و مسابقه بدن.

حنانه هم مثه مبصرای کلاس تشر میزد که "اینقدر سر و صدا نکنین سر بابام درد گرفت! بشینین تو نوبت برا همتون درست میکنه دیگه! عه! امیلَلی با تو ام!(امیرعلی)"



پ.ن:

امان از بعضی خاله ها :)

امان از اونهایی که شرایط تربیتی سایر خونواده هارو در نظر نمیگیرن و با چارتا کلمه بیخودی و از سر بی عقلی گند میزنن به چند ماه و حتی چند سال و حتی یه عمر برنامه تربیتی بچه.

امان از بعضی مهمونیهای خونوادگی که غیر از شر هیچی دیگه توش نیس.

پووووووووووووووف.




+

ینی ما اصفهانیا هم از پس زبون و زرنگ بازیای این دهه نودیا ور نمیایم ^_*


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایپ ایران آموزش Microsoft Power BI Jenny گیوه کرد سیگماسیس پیشنهاد ارزشیابی فرهنگیان نمونه سوالات آیین نامه 98-99 Earl