مردی به نام شقایق



+زهرا بیا عقب آجی.

آفرین.آفرین.

 بیا.بیا. خوبه. همین جا واسا

صبر  کن تا بابا رفت سجده بدو بریم دوتایی بپریم روش!


-باسه. باسه.


+ببین آجی من اول میپرم رو کمرش، تو هم سریع بپر رو گردنش

فقط باید زود بپریااااا. تا از سجده بلند نشده


من:


پ.ن:

در حد گروهکای تروریستی برنامه ریزی میکنن


سلام


این روزا همش یاد این قضیه می افتم و میخندم! ازون خنده ها که از گریه غم انگیزتر است.

واقعا موندم ایران با این همه آدم باهوش و بااستعداد، چه گناهی کرده که یه همچین ادم احی باید بشه رئیس جمهورش! که همه کشور و منافعش رو حاضره فدای خودش و حزبش کنه

حالا ماجرای خنده دار این روزا چیه؟


یکی از دستااااااااااااوردهای خفن برجام این بود که ما میتونیم یه سری مواد هسته ای(مثه اورانیوم غنی شده و آب سنگین و.) رو تو بازارای جهانی بفروشیم! کلی هم بخاطر فروش چارکیلو مواد هسته ای تبلیغات و دست و جیغ و هورا راه انداختن!


حالا امریکا همین یه ذره فروش مواد رو هم که تو برجام به عنوان شوکولات تحویل عزیزان مذاکره کننده داده بود ازشون گرفته و ممنوعش کرده و همه مسیرها برای فروشش رو هم مسدود کرده!


بعد جناب پرزیدنت طی یه اقدام کاملا انقلابی زده دهن مهن آمریکا و اروپا و سایر قاره هارو یه جا آسفالت کرده و به عنوان حرکت متقابل و پاسخ درخور به آمریکا اعلام فرمودن ما دیگه موادمون رو نمیفروشیم اصن!!!

ینی هرچی از طنز قضیه بگیم بازم کمه :)))


النگوهات نشکنه خوشگلم با این اقدامات سخت و خشن و مواضع سنگینت؟!

 


+

آخه آدم ایییییییینقده نچسب و نفرت انگیز و حال بهم زن؟


سلام


از یه جایی به بعد

از یه سنی به بعد

دیگه برا خودت نیستی!

دیگه برا خودت زندگی نمیکنی!

دیگه دنبال ارزوهای خودت نیستی!

دیگه دغدغه خودت رو نداری!


خنده های یکی دیگه خوشحالت میکنه

گریه های یکی دیگه غمگینت میکنه


از یه جایی به بعد

رنگ همه چی عوض میشه


دقیقا از همون جایی که یه فرشته کوچولو بهت میگه بااابااا.



+

به بهونه تولد دختر ارشدم حنانه خانوم :)




++

این بالا رفتن عدد شمع روی کیک ها

بیشتر منو میترسونه :)


+++

ان شالله عاقبت بخیر بشن و بدرد اسلام و مملکت بخورن


بسم رب الشهدا والصدیقن



عمری به فکر مردمان شهر بودی

اما کسی حالا به فکر مادرت نیست

آسوده باش ای مرد از امشب که دیگر

حرف و حدیث هیچکس پشت سرت نیست


همسایه هایی که همیشه رسمشان بود

در طعنه ها از یکدگر سبقت بگیرند

حالا میایند آخر هفته سراغت

تا از مزارت هم شده ، حاجت بگیرند!


هربار از تکرار تهمت ها دلت سوخت

گفتی که باید مرد ، اهل درد باشد

رفتی که آنکس هم که بیزار است از تو

در خانه نانش گرم و آبش سرد باشد!


تو اهل بالا بودی از آغاز ای مرد

حیف است به پایین حواست بوده باشد

این زخمهای بی مهابایی که خوردی

شاید همان نان لباست بوده باشد!


با این همه در اوج خواهد ماند نامت

آنگونه که در آسمان شب ، ستاره

ای سبزپوشِ روسفیدِ خفته در خون

تو پرچم ایرانی اما پاره پاره


شعر از دوست خوبم میلاد حبیبی



پ.ن1:

میوندار هیئتمون بود.

کنار پرچم "نحن فداء للحسین" وایمیساد و ذکر میگفت.

محرما ذکر دو دمه با گریه میگفت.



پ.ن2:

بیشتر خانومهامون با هم صمیمی بودن.

خدا به همسر و مادرش صبر بده.

خدا فرزندش رو عاقبت به خیر کنه



پ.ن3:

دیروز برای تشییع اصفهان نبودم

ولی با تمام وجود به مردم این شهر افتخار کردم

خدا همتونو با شهدا محشور کنه

+

این لحظه قیمتش چند؟


سلام


این پست رو خاطرتون هست؟


امروز میخوام این مژده رو به جوامع بشری بدم که استاد سبک جدیدی از آثار رو دارن خلق میکنن که خداروشکر تمایل بیشتری به رئالیسم داره و کم کم داره به واقعیات دنیای پست مدرن نزدیک میشه :)


برای اینکه عمق و ارزش اثر اخیر رو پی ببرید عکس واقعی صحنه ای که در این اثر به نمایش گذاشته شده رو هم براتون قرار میدم ^_^


ادامه مطلب

سلام

در چند راهی یک تصمیم بسیار مهم گیر کردم. میشه همفکری بفرمایید با دلیل متقن؟



مقدمه:

وقتی آدم امیدی نسبت به اصلاح یه سیستمی(سیستم اداره کشور منظورمه الان) نداشته باشه سه تا راه بیشتر نداره:

1-خودشو با شرایط وفق بده!

2-بجنگه تا شرایط رو تغییر بده!

3-از سیستم نامطلوب بره به یه سیستم مطلوب تر!


1=خب گزینه اول با شرایطی که داریم به سرعت به سمتش میریم تقریبا غیر ممکنه چون با این روند تقریبا تا چند سال دیگه ترس این هست که حداقل های زندگی در حد خوراک و پوشاک و داروی زن و بچه ام رو هم نتونم تامین کنم. با این توضیح که هر چقدر هم آدم فعالیتش رو بیشتر کنه و حقوقش هم خوب باشه باز هم سرعت رشد قیمت ها و خدمات بیشتر از رشد درآمد هست!


2=ازین گزینه هم خاطره خوشی نداریم! از روزی که خودمون رو شناختیم در حال گزینه 2 بود. چه دعوا درک با قلدرهای تو مدرسه چه فعالیت های ی و علمی تو دانشگاه و نمونه بارزش همین بحث هسته ای که از سال 92 تا 96 تقریبا روز و شبمون رو گرفت و نتیجه اش هم این شد که همه دیدند!

وقتی جامعه خودش تمایل داره به سمت دروغ و فساد و نفاق و هر چی هم زور میزنی هیچ اتفاقی نمی افته کم کم تو هم بی حس میشی. بی تفاوت میشی! خسته میشی. 

مسلما من هم آیات و احادیث و مثال هایی از فرمایشات رهبر و شهدا رو خوندم و میدونم. همونهایی که یه سری از دوستان میخوان تو کامنت ها بنویسن.

ولی چیزی که من بهش رسیدم که اینه فساد در سیستم اداره کشور ما اینقدر سیستماتیک و ساختار یافته شده که بخش جدا نشدنی از حاکمیت شده. (دقت بفرمایید حاکمیت با تئوری نظام ولایت فقیه تا حدودی متفاوته. من بشدت تئوری ولایت فقیه رو قبول دارم ولی معتقدم در اجراش موفقیتی نداشتیم حداقل تو این چهل سال)

ما نسلی هستیم که 24 سال از عمرمون توسط افراد نالایقی از جمله خاتمی، و نابود شد و روز به روز هم بیشتر میشه و اینقدر آش شور شده که امیدی هم نیست به اصلاح و آینده!

حس میکنم حتی اگه بخوایم بر علیه ظلم و فساد هم بجنگیم باز هم نمیتونیم چون تا گردن رفتیم تو باتلاق. پس فعلا این گزینه هم منتفیه تا اطلاع ثانوی!


3=این گزینه چیزیه که مدتیه ذهنم رو بد جور درگیر کرده و خودش شامل چند سوال اساسیه:


3.1-آیا مهاجرت باید کرد یا خیر؟

3.2-در صورت مثبت بودن جواب مهاجرت، بهتر است برای "ادامه تحصیل رفت و بازگشت" یا برای "اقامت رفت و بازنگشت"؟

3.3-در هر صورت کدام کشور بر اساس شرایط من مناسب تر است؟



پ.ن:

دارم آماده میشم برای آیلس

با چند تا وکیل صحبت کردم. تقریبا امتیاز سن و مدرک و سابقه کار و کارهای علمی تحقیقاتی و مقالات و اینهام برای بسیاری از کشورها(بویژه مای، استرالیا، آلمان، هلند، کانادا، قطر و عمان) مناسب هست و قابلیت اقدام کردن برای ادامه تحصیل یا اقامت دائم رو دارم.

از نظر امکاناتی و اینا هم که تقریبا با افراد زیادی م کردم(اعم از ساکن و دانشجو و برگشته). کشور های پیشرفته حداقل های یه زندگی معمولی فراهم هست و نیاز نیست مثل اینجا آدم برای حداقل های زندگی بجنگه! هر چند میدونم کار کردن و زندگی کردن در یه کشور دیگه برای کسی مثه من بسیار بسیار بسیار مشکله ولی خب شاید به آینده بچه ها بیارزه! شاید!


منتها دو تا مشکل اساسی سر راهمه

1-خونوادم که خب سخته با زن و دو سه تا بچه مهاجرت کردن. خصوصا اینکه حداقل یه سال آدم باید تنها باشه که بتونه کار رو اوکی کنه و شرایط زندگی رو جور کنه.

2-پدر مادرم که خب غیر از من کسی رو ندارن و من هم غیر از اونا کسی رو ندارم و در صئرت مهاجرت امکان اینکه در خدمتشون باشم و حداقل هفته ای یبار ببینمشون دیگه نیست. مگه آدم تا کی میتونه حضور پدر مادر رو درک کنه. بالاخره جاودان که نیستن که. به روزی آدم از دستشون میده. اونوقت اگه الان که هستن هم آدم ازشون دور بشه دیگه بعدشون میخواد چیکار کنه با زندگی؟



+

ذهنم اینقد درگیر این موضوعه که حتی شبها هم دست از سرم بر نمیداره

خدابزرگه میدونم

رازق هم هست. اینم میدونم.

اینم میدونم که هر جا باشم باز هم رازقه.

ولی آیا دلیلی هست که حتما بمونیم و تو این شرایط زندگی کنیم؟

ینی خدا هیچ راه دیگه ای رو قبول نداره؟

نمیدونم؟!


سلام


ماجرا از اونجایی که شروع شد که شب یلدا خونه پدرخانومم بودیم و یهو حنانه خانوم از آشپزخونه دوید بیرون و اومد سمت من که رو مبل نشسته بودم و سرم تو گوشی بود :) و گفت:

-باااااباااا! آدم دستاشو اینجوری اینجوری کنه بده؟! (شروع کرد به ت دادن و چرخوندن دستاش شبیه تصویر!)



+چطور مگه بابا؟!

-همینجوریییییییی! ینی میگم که اگه آدم شادی کنه بده؟!

+چی شده مگه بابا؟! (در حال تشخیص اینکه چی باعث شده بچه ذهنش درگیر این بشه!)

-هِچّی! فقط میخواستم بدونم اگه آدم دستاشو اینجوری اینجوری کنه و شادی کنه شما ناراحت میشی؟!

+اگه بخوای ورزش کنی یا بازی کنی نه!

-آخههههههههه خاله فلانی میگه بیا با این آهنگه که میگه دیییووووونه (بهنام بانی منظورشه) برقص شادی کنیم. منم بهش گفتم بابام دوس نداره رقصیدن! میگه این شادی کردنه! عیبی نداره.


بغلش کردم بوسش کردم گفتم میای با هم یه مسابقه بدیم؟

برق زد چشاش.


گفتم برو کیف بابارو بیار دو تا برگه در بیاریم ازون قورباغه کاغذیا درست کنیم با هم مسابقه بدیم.

حرفم تموم نشده مثه میگ میگ رفت.



دو دقیقه بعد 8 تا بچه تو صف نشسته بودن و عمو عمو میکردن که براشون قورباغه درست کنم و مسابقه بدن.

حنانه هم مثه مبصرای کلاس تشر میزد که "اینقدر سر و صدا نکنین سر بابام درد گرفت! بشینین تو نوبت برا همتون درست میکنه دیگه! عه! امیلَلی با تو ام!(امیرعلی)"



پ.ن:

امان از بعضی خاله ها :)

امان از اونهایی که شرایط تربیتی سایر خونواده هارو در نظر نمیگیرن و با چارتا کلمه بیخودی و از سر بی عقلی گند میزنن به چند ماه و حتی چند سال و حتی یه عمر برنامه تربیتی بچه.

امان از بعضی مهمونیهای خونوادگی که غیر از شر هیچی دیگه توش نیس.

پووووووووووووووف.




+

ینی ما اصفهانیا هم از پس زبون و زرنگ بازیای این دهه نودیا ور نمیایم ^_*


بنام اکرم الکرما



برکت نان بخاطر حسن است، شاطران از قدیم می گویند
تاجران بزرگ،صبح به صبح، زیر لب "یاکریم" می گویند

سائل از شرم در زدن بیگاه، خادم از خا درگاه
بی نیازند، من نمی گویم! آفتاب و نسیم می گویند

نه دری داری و نه دربانی، نه پس هفت پرده پنهانی
زائران حاجتی اگر دارند به خودت مستقیم می گویند

مرقد ساده ی تماشایی! با تمام وجود تنهایی
از تو با این وجود می ترسند! نرده های ضخیم می گویند

خواستی تا بخاطر زهرا نگذارند خلق پا اینجا
پس تو هم یک مدافع حرمی، عقل های سلیم می گویند


شعر از دوست عزیزم محمد حسن ملکیان


+

زندگیتون سراسر برکت :)

میلاد حضرت کریم مبارک


++

هر چی فکر میکنم اسم از اسم "حسن و حسین" قشنگ تر نیس تو دینا

اگه خدا بهم دو تا پسر بده حتما اسم یکیشون رو میذارم "حسن"

تو خونه هم هی صداش میکنم "حسن" جانم. تا دلم حال بیاد.


بسم الله


مسواکشو زد

وضوشو گرفت

موهاشو شونه کرد

لباساشو پوشید

جوراباشو پاش کرد

انگشتر و ساعتشو انداخت

کیفش قرمزشم انداخت روی شونه اش

مقنعه یاسی اش رو سرش کرد

چادر گل گلیش رو هم سرش کرد

کتاب دعاشو گرفت دستش


انگار واقعا رفت مهمونی

پخش مستقیم حرم امام رئوف (ع)


از اول تا آخر دعا

تنها جمله ای که بلد بود رو زمزمه کرد:

سبحانک یا لااله الا انت

الغوث الغوث

خلصنا من النار یا رب.



پ.ن:

یا رازق طفل الصغیر

میدونم که این دستای کوچیکی که امسال سال اولی بود که به سمتت دراز شد رو خالی بر نمی گردونی.

میشه "ظهور" بزرگترین و سریعترین دعای برآورده شده ی بچه هام باشه؟



+

من هیچ.

من نگاه.



بنام خدا

 

سلام و عرض ادب

 

خبر خوب:

یکی از بهترین خبرهایی که این روزا شنیدم این خبر بود:

 

 

این خبر برای اونهایی که بچه دارن و آینده و ذهن و زندگی بچه هاشون براشون واقعا مهمه بسیار خوشحال کننده و راضی کننده اس.

البته بنظرم اونایی که بچه ندارن هم باید خوشال باشن چون بالاخره یه روز با این فاجعه روبرو میشدن که وسط کارتون دیدن بچشون 10 دقیقا تبلیغات تجاری افتضاح و مزخرف و سه نقطه پخش بشه و ذهن و روح و روان و آرامش بچه رو میریزه به هم!

 

پویای بهتر:

بچه ها تفاوتی بین فکت و اَد قائل نیستن. ینی تبلیغات رو همینطور میبینن و درک میکنن که صحبتهای واقعی رو و به همین خاطره که تبلیغات بازرگانی بطور وحشتناکی براشون مضر و خطرآفرینه.

 

یکی از مشکلات اصلی شبکه پویا (پویا و نهال) همین هست که مدام تبلیغات بازرگانی مرتبط و حتی غیرمرتبط با بچه هارو پخش میکرد و همین شده بود مایه اعتراض پدر مادرها تا اینکه مدیر محترم این شبکه اعلام کردن این تبلیغات دست ما نیست و جای دیگه تصویب میشه و حتی انتخابش هم دست ما نیست و ما خودمون هم مخالفیم باهاش!

 

همین شد دستمایه مردم برای فشار و اعتراض به صدا و سیما از طرق مختلف و البته خود این عزیزان هم خیلی زحمت کشیدن برا حذف این تبلیغات مضر در شبکه کودک که نتیجه اش شد خبری که خود ایشون اعلام کردن و مایه خوشحالی ما شد و ان شاالله بشه عامل بهتر شدن پویا. پویایی که وقت زیادی از بچه ها باهاش میگذره و بعضا برنامه های خوبی هم داره با همه انتقادهایی که بهش داریم.

 

 

+نمونه هایی از تاثیرات منفی تبلیغات که بارها برای خودم پیش اومده!

 

عالیس ربابی:

تقریبا همتون به حالت تهوع رسیدید از تکرار تبلیغات بیخود "عالیس" در همه جا و همه وقت.

قضیه وقتی بغرنج تر میشه که سر و کله این تبلیغات تو شبکه کودک هم پیدا میشه و با تعداد بالا بچه هارو تشویق میکنه به خرید محصولاتش!

 

یروز که از قضا مادر خانومم هم مهمونمون بود حنانه زنگ زد و درخواست که بابا اگه میشه برام ازین شیر کاکائوهای عالیس که تلویزیون نشون میده (رو نشون دادن تلویزیونش تاکید داشت!) بخرید.

 

منم یبار براش خریدم اما با هماهنگی مادر خانومم ازون به بعد خودمون با شیر محلی و پودر کاکائو براشون شیر کاکائو درست میکردیم و میریختیم تو بطری عالیس!

چون مبتکرش هم مادر خانومم بود اسمشو گذاشتیم "عالیس ربابی"

 

اسم ایشون رباب هست :))))

 

 

شیر آرزوها:

چندی بعد یکی دیگه ازین شرکتها تبلیغی رو شروع کرد که توش اینجوری مطرح میکرد که بچه ها برای اینکه به آرزوهاتون برسید باید شیرهای مارو بخورین (کاش شیرهاشون یکم حداقل کیفیت داشت و شیر واقعی بود!!!)

 

مجدد دیروز حنانه زنگ زد که بابا من میخوام به آرزوهام برسم!

گفتم خب؟

گفت خب پس ازون شیرای فلان برند رو برام بخرین تا به آرزوهام برسم!!!

 

و من سه ساعت عرق ریختم تا طی یه بحث فلسفی منطقی سنگین با یه بچه 4 ساله ثابت کنم که شیرای فلان برند ربطی به رسیدن به آرزوها و فضانوردی و رفتن تو آسمونا نداره!!!

 

 

 

پ.ن:

گویا بعد از اعلام این خبر یکی از پیرمردهای از میز کنده نشو تو سازمان اعلام کردن که این اتفاق به مرور زمان می افته نه از اول آبان!!!


سلام

 

بنظرم اسکار حال به هم زن ترین تصویر این دهه از انقلاب هم میرسه به این عکس.

 

 

 

پ.ن:

آقای تخت روان چی (یکی از افراد تاثیر گذار در خسارت محض برجام) به بیماری سرطان مبتلا شده و بلافاصله در نیویورک آمریکا بستری شدن!

بعد مدیرشون ینی دکتر ظریف میخواستن برن دیدنشون دولت آمریکا بهشون اجازه نداده!

همون کسی که #قهرمان_دیپلماسی مون بود و زبون دنیارو بلد بود و خوب نیشش تا بناگوش باز میشد و رفته بود که تحریمارو برداره، خودش اینقد تحریمه که تا دستشویی هم بخواد بره باید اجازه بگیره و البته که آمریکای ناناس و مهربون اجازه نمیدن.

 

برای نسل های آینده خواهم گفت که این جکی که خوندید برای ما خاطره اس :))))) 


سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان

 

کیه که ندونه یکی از اصلی ترین دلایل اختلافات زوجین و طلاق تو کشور ما متاسفانه منشا و ریشه اش مسائل جنسیه و چقدر آمار نیتی های جنسی متاسفانه در کشورمون بالاست! و یکی از دلایل تنوع گرایی و روابط از خارج از خانواده چه برای مردها چه زن ها در شرایط فعلی جامعه همین عدم رضایت جنسیه.

 

این مسئله دلایل متعدد و متنوعی داره که دو تا از اصلی تریناش به نظر حقیرِ کمترین ایناس:

1-عدم انتخاب مناسب شریک جنسی (عدم کفویت جنسی)=> قبل ازدواج

2-عدم آموزش مسائل جنسی (عدم مهارت جنسی کافی)=> قبل، حین و بعد از ازدواج

 

 

ان شاالله تو این پست قصد داریم در خصوص مورد 1 با هم صحبت و تبادل نظر کنیم البت بعد از گفتن چند نکته:

 

نکته اول: صحبت کردن در این خصوص بویژه در جامعه ما همیشه با حاشیه ها و نگاه ها و حرف و حدیث هایی همراه بوده و یکی از دلایل مشکلاتمون هم همینه که درباره این مسایل حیای نابجا بخرج میدیم و تهش این میشه که داریم تو سطح جامعه میبینیم!

لذا اجازه میخوام از دوستان عزیز و فرهیخته که در ادامه مطلب یکم بی پرده و صریح در این خصوص صحبت کنم. لذا دوستانی که حساس هستن و ممکنه این صحبتهارو حمل بر بی حیایی بنده و ترویج فلان و بهمان بدونن خواهش میکنم از مطالعه ادامه مطلب صرفنظر کنن.

 

نکته دوم: بنده صرفا مواردی که باهاشون مواجه شدم در دوستان و نزدیکان و یا از اساتیدم در حوزه روانشناسی و جامعه شناسی شنیدم و همچنین حاصل مطالعات و تجربیات خودم رو به اشتراک میذارم. مسلما وحی منزل نیست و جای اشکال هم داره. لذا علاوه بر اینکه خوشحال میشم از شنیدن نظراتتون و انتقاداتتون در این خصوص، خواهشم این هست که این پست رو همگی به عنوان مقدمه ای از مطالعات و بررسی های تکمیلی و کامل تر قرار بدیم و به هم کمک کنیم که رشد و تکامل بیشتری رو در این بعد از زندگی تجربه کنیم.

 

نکته سوم: طبق آموزه های دینی ادیان توحیدی، و روابط جنسی (با اجازتون زین پس اسمش رو میخوام بذارم "عشق ورزی" که مفهوم بهتر و کامل تری داره) یکی از موهبت های خداوندیه و بسیار مقدس و ارزشمند توصیف شده. پس حرف زدن دربارش، بحث کردن، آموزش دیدن، م کردن و . نه تنها بد نیست! بلکه اگر در طول و راستای اهدافی که خدا برای این مسئله تعریف کرده باشه کاملا امری ثواب و موجب پاداشه.

لذا لازمه اون "حیای منفی" که در دین هم بکلی رد شده رو کنار بذاریم و این مباحث رو بیشتر از قبل تو جامعه مطرح کنیم و در این خصوص به هم کمک کنیم.

 

 

نکته چهارم: از طرف دیگه چه بخوایم چه نخوایم یکی از ارکان زندگی متاهلی همین مسئله اس که به عنوان یه چسب یا ملات میتونه آجرهای زندگی رو در کنار هم نگه داره و زندگی خونوادگی رو شکل و قوام بده.

پس مهمه. از مهم هم مهمتره. پس باید براش اهمیت قائل شد. باید برای یادگیریش و ارتقاش وقت گذاشت. هزینه کرد. مطالعه کرد. پیش متخصص رفت و قص علی هذا.

اینو یادتون باشه یکی از اولین سوالاتی که در مشاوره زوجین مشاورا میپرسن اینه که وضیعت عشق ورزیتون چطوره! بنظرتون چرا اینقدر مهمه این سوال که اول کار بررسی میشه قبل از چیزای دیگه؟

دوستان متاهل شاهدن که چقدر این مسئله در حل مسائل و برطرف کردن کدورت ها و تشنج های زندگی مهم و کاربردیه.

برای همین باید از قبل از ازدواج به فکرش بود و براش آموزش دید. لذا این پست بیشتر مخاطب عزیزان در آستانه ازدواج و انتخاب شریک زندگی هستن.

 

خب. اگر نکات بالا رو مطالعه فرمودید بریم ادامه مطلب که برسیم به اصل مطلب ^_^

 

(یه خواهش دیگه. دوستان اگه فکر میکنن این مدل پست ها رمز دار باشه حتما بهم اطلاع بدن. ممنونم)

 

ادامه مطلب

 

 

 

پ.ن:

متنی که شب عاشورا تو کانال تلگرام آقای زائری دیدم و الحق اشکمو دراورد.

 

"پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من چند ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم مفهوم شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند چیست ( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )

بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟
روزی در سن حدود بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله بنام حسین که فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست 
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را تعریف کرد:


در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه ی زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند.


از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد و من همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار کنم.

ناگهان پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنّایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.


من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدام بدهی؟ کدام بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.


گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته.


آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم.
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده  زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت.


وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد: 
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند.

من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی امام حسین است، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم!!


تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه افتادیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده، بگونه ای که آنروز  پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم!

وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای حسین بر سر می زده  دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده، همانگونه که در عزای حسین بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده، و هنگامی که برای عاشورا سفره نذری می انداخته دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده است.

 

 

 

+

خدایا مارو اینطوری "امام حسینی" کن.

 

 

++

حسین جان

وقتی نوکرات اینجوری آقایی میکنن

خودت چطور آقایی میکنی عزیز دلم.


بسم الله

 

رفت توی بیابون

یه جایی که هیچکس نبینه

زانو زد

با دستاش خاکهارو کنار زد

اندازه یه قبر کوچیک

بچه اش رو گذاشت توی قبر

با دستاش آروم آروم خاک ریخت.

اشک ریخت.

خاک ریخت.

اشک ریخت.

 

زانوهاش توان نداشت

هر کاری کرد نتونست از جاش بلند بشه

صورت گذاشت روی قبر

فقط زیر لب گفت

حسین جان. فدای دل سوخته ات.

 

 

 

+

شش سال پیش

بچه ام رو که خاک کردم

فقط دلم خوش بود گلوش پاره پاره نبود.


 

 

 

پ.ن:

همه ی گفتنی هایی که در دل هست

در این فایل کوتاه گفته شده.

 

 

+

#لبیک_یا_حسین


سلام

 

غدیر نوشت (با تاخیر!)

عید غدیر همیشه خاصه. هر سال خاص تر از پارسال.

اصن یه جوریه که نمیشه وصفش کرد. نمیشه دربارش حرف زد حتی!

فقط میشه یه گوشه نشست و تصور کرد ماجراهای اون روز رو و غرق لذت شد.

 

شاد باشید به حق امیرالمومنین علیه السلام.

 

 

عیدی نوشت

یکی از بهترین عیدی هایی که تو عمرم گرفتم رو امسال استادم یا بعبارتی بهترین دوستم با 40 سال اختلاف سن لطف کردن. تابلویی که خودشون سالها پیش نوشتن و سالها بالای سرشون نصب بود تو دفترشون و من از حدود 18 سال پیش چشمم به این تابلو بود و هر وقت میدیدمش دلم قنج میرفت براش و فکرش رو هم نمیکردم که سالها بعد این تابلو از بالا سر استاد به دیوار خونه خودم منتقل بشه :)

 

 

خنده نوشت

همه وسایل کمک آموزشی که مادرای دوران ما استفاده میکردن درد داشت

ولی این یکی لامصب با همش فرق داشت

قشنگ فلج میکرد.


سلام و عرض ادب

 

قبل از هر چیز و هر حرف و هر قضاوت و هر مطلبی، درخواست دارم بدون خوندن سایر نظرات عزیزان نظر خودتون رو در خصوص این تصویر اعلام بفرمایین :)

 

در واقع بیشتر منظورم موضوع این پوستر(چند همسری) تبلیغاتی هست نه خود پوستر!

 

موچکرم

 

 

پ.ن:

بعد از دریافت نظرات دوستان، ان شاالله تو پست بعد درباره این موضوع با هم صحبت میکنیم

 

 

 

+

آقا فقط خواهشا چش مارو در نیارینا!

ما تازه موضوعو مطرح کردیم!!!

نه تایید میکنیم نه تکذیب :)))


مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا۲۳
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.

 سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳

 

 

درست است قلبمان له شده

درست است آتش گرفته

درست است همه آزادیخواهان جهان یتیم شدند

درست است هنوز حاج قاسم صدایت میکنیم و به پسوند "شهید" پشت اسمت ناباورانه نگاه میکنیم

اما

 

اشک نمیریزیم

تا آتش دلمان شعله ور بماند

 

 این راه پایان ندارد

و هیچ آزاده ای شک ندارد

شهادت تو تازه شروع راه است.

 

ایستاده ایم

و به انتهای راه نگاه میکنیم

که تو منتظر ما ایستاده ای 

با همان لبخند دوست داشتنی همیشگی

 

وعده دیدار ما

صبح روز ظهور.

ان شاالله

 

 

پ.ن:

مالک افتاد زمین. تیغ ولی دست علی ست.

 

 

و فقط خدا میداند چه انتقام سختی در انتظار جنایتکاران است.

#hard_revenge

 

+

هر چند که رفتن تو غم داشت عزیز

در سینه ی تو عشق حرم داشت عزیز

حیف از تو نبود مثل ما میمُردی؟

نام تو فقط "شهید" کم داشت عزیز


سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان

 


آخرین دوره ای که سال 98 برگزار کردم همین دوره «هدفگذاری به سبک حرفه ای ها» هست که به علت بحث کرونا بصورت غیر حضوری برگزار شد!

 

این دوره رو مناسب شب عید و شروع سال جدید تدوین کردم که تو این روزایی که اکثر مردم تو قرنطینه ان و رفت و آمدارو کم کردن، در کنار فیلم و سریالای تفریحی، یه سری دوره مفید و کاربردی که هم پشتوانه علمی و آکادمیک داشته باشه و هم بیانش کاربردی و خودمونی و بدردبخور باشه در دسترس مردم و نزدیکانم باشه و یه بخشی از وقتشون رو هم به یادگیری مهارت های مورد نیاز زندگی و موفقیت بگذرونن.

 

لذا ایده ای رو با دوستان اجرا کردیم که خداروشکر خوب جواب داد و گفتم خدمت شما هم اطلاع بدم

 


دوستان گفتن این دوره رو در اختیار افراد مختلف بذاریم بدون هزینه درحالیکه هزینه اش ۳۰ تومنه.

در ازاش قرارمون اینه که فایلهای دوره برای هر کدوم از دوستان که میخوان سال ۹۹ سال متفاوتی براشون باشه و هدفگذاری اصولی و کاربردی تو زندگی یا درس یا کسب و کار رو یاد بگیرن و اجرا کنن تو زندگیشون ارسال بشه.

 

عزیزان  فایلارو نگاه کنن که حدود ۱۰ تا کلیپ چند دقیقه هست و کمتر از دو ساعت. البته برای تدوینش بیشتر از ۲۰ ساعت صرف مطالعه و تدوین دوره و پاورپوینت سازی حرفه ای و اینها کردم.

 

اگر واقعا برای دوستان مفید و کاربردی بود و دوستان حس کردن تاثیر مثبتی براشون داشته، مبلغ دوره یا هر مبلغی که خود دوستان صلاح دونستن رو به یه مستحق کمک کنن یا صدقه بدن یا تو یه کار خیر صرف کنن.

 

خوبه؟

 

هر کی پایه اس که هم خودش رو رشد بده هم تو یه کار خیر سهیم بشه یاعلی

 

 

 

+

برای دریافت فایلها بی زحمت توی تلگرام یا اونایی که تلگرام ندارن توی ایتا یا نهایتا واتسپ به این شماره پیام بدن تا فایل های دوره و چک لیستها و پاورپوینت دوره بطور کامل خدمتشون ارسال بشه.

09133707743

 

 

ممنونم از حسن نظرتون

و امیدوارم براتون مفید و کاربردی باشه

 

 

ضمنا دوستانی که دوره رو از نظر محتوایی یا نحوه ارائه یا کلا نقد کنن یه سری هدیه خفن براشون در نظر گرفتم

 

 

++

راستی، امکان پرسش و پاسخ در خصوص مباحث دوره هم هست

راستی تر، ان شالله دوره بعدی که در ادامه تو همین طرح برگزار میکنیم، دوره بسیار کاربردی «کارآفرینی با دست خالی» هست که هم عصاره مطالعات حقیر تو این حوزه هست، هم درسهایی که از اساتید بزرگ کارآفرینی کشور و جهان کسب کردم و هم تجربیات کارآفرینی و شکستها و موفقیتهای خود حقیر طی این ده سال.

ان شالله.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نگین طبیعت خورشید طلایی گلشن یاد میخک زرد نگین کویر وبلاگ سایه به سایه پنج شنبه 24 آذر 1384 ساعت 17:30 عاشق شدم تا همیشه وبــ سایـت شخـصی آقـای محسن مـحمدیـان و(روستای تنگ سریز اندام آرا